هر روز حرص می خورم

ساخت وبلاگ

این روزها زیاد حرص می خورم. هیچ فردی درون فامیل ما نیست که من یک تحلیلی راجع به شخصیت و تیپ رفتاریش نداشته باشم. هیچ کنش و واکنشی در فامیل نیست که من بخاطرش حرص نخورده باشم.

از دیدنِ حرب الهی های فامیل که هنوز دو آتیشه از رهبری طرفداری می کنند، حرص می خورم، چون خودم هم یک زمانی طرفدار بودم و بعدا مسائلی رو فهمیدم، حالا برام سوال میشه که دلیل این همه حمایت یک بچه مسلمون از یک فرد ظالم چیه؟ 

از دیدنِ فامیل هایی که باری به هر جهت هستند و یک روز طرفدار این گروهند و روز دیگه طرفدار گروه مقابل، و کاملا منفعت طلب و پاچه خوار هستند، به شدت حرص می خورم. مخصوصا اونایی که یکدفعه تغییر موضع میدن و زیر حرفهاشون میزنن و از طرفدار رهبری بودن، یک دفعه طرفدار محمدرضا پهلوی میشن! 

از دیدنِ پدرم که اخلاق به شدت سنتی داره و با وجود وضعیت مالی خوب، ما رو 30 ساله که در یک محله ی بیقوله نشین ساکن کرده و هیچ کاری برای آینده ی فرزندانش نمی کنه، به شدت حرص می خورم.

از تلوزیون و صدا و سیما که برنامه های به شدت مزخرف و اعصاب خرد کن داره، حرص می خورم.

از مادربزرگم(مادر پدرم) که دائما زخم زبون و نیش میزنه و دوست داره که فرزندان و نوه هاش در رنج و سختی و کار مداوم باشند و یک بار امثال من رو نفهمیده، زجر میکشم.

از اون یکی مادر بزرگم(مادر مادرم) که یک پسرش رو اول انقلاب به خاطر ترور از دست داده و حالا هر فردی که با نظام مشکل داره، بهش میگه "منافق" و تحت سلطه ی دایی و پسرخاله ها قرار داره، حرص می خورم.

اصلا موقعی که صحبت می کنم، همه متوجه این حرص خوردن و بیرون زدن رگ گردن و قرمز شدن گوشم، میشن. انگار یک دنیا بغض و آه و حسرت توی دلم هست که از این دنیای نامرد دارم. آخرش هم به خاطر فشارهایی که روم هست و حرص هایی که میخورم، سکته می کنم.

اما این رو میدونم که اگر ازدواج کرده بودم، انقدر حرص نمی خوردم. اگر زن داشتم، میگفتم: گور بابای زندگی بقیه! به من چه که دایی و خاله و عمه و عمو و بچه هاشون دارن چه غلطی می کنن و چقدر اشتباه می کنن. همین که یکی رو دارم که همیشه پیشمه، همین که این یک نفر به شخصیت من احترام میذاره و دوستم داره، برام کافیه! بعد هم انقدر وقتم سرگرم زندگی و چرخوندنش میشد که مجالی برای تحلیل این و اون، و حرص خوردن برای اشخاص دیگه رو نداشتم.

.............

پ.ن: می دونی بیشتر از چی حرص می خورم؟ اینکه می دونم بالاخره آخرش در این کشور آزادی و دموکراسی و حق اظهار نظر و احترام به سلایق، پدیدار میشه. دلیلش هم رشد تکنولوژی و پیشرفت هست. اما به سن من و امثال من قد نمیده و همین حالاش 30 سال از بهترین عمرم، در بدترین شرایط سپری شده. وقتی بچه های دهه ی هفتادی و هشتادی رو می بینم که چقدر جلوتر از ماها هستند و چقدر امکانات براشون فراهم تر از ماست و چقدر راحت تر میتونن به آرزوهاشون برسن، به شدت حرص می خورم. ماها حقیقتا نسل سوخته و خاکستر شده هستیم و اگر قبر ده طبقه هم برامون بسازند، باز برای آرزوهای دست نیافتمون کوچیکه.

.:: تیکه کلام ::....
ما را در سایت .:: تیکه کلام ::. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mtikkekalama بازدید : 42 تاريخ : چهارشنبه 17 خرداد 1396 ساعت: 5:23